جدول جو
جدول جو

معنی نار سقر - جستجوی لغت در جدول جو

نار سقر
(رِ سَقَ)
آتش دوزخ:
قالب جان سبع این از صفت
هیزم نار سقر آن از روان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
آتش طور. آتشی که در کوه طور بر موسی کلیم الله تجلی کرد. رجوع به طور شود:
شد خضر راه بخت تو نخلی که نار طور
شمع ره کلیم شد از شاخ اخضرش.
وحشی
لغت نامه دهخدا
در کرمان، کول، تنبوشه های بزرگ قنات را گویند، (یادداشت مؤلف)، ناسار، رجوع به ناسار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اصطلاحی در بازی آس. اصطلاح بازی ورق. چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس، چار ورق ده خال. چار لکات
لغت نامه دهخدا
(رِ سَ)
تارک سر: فرق، تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب). مفرق، تار سر که فرق جای موی سر است. (منتهی الارب). قبض،بزرگ شدن سر یا تار سر. (منتهی الارب). قلۀ تار سر مردم. (منتهی الارب). رجوع به تار (مخفف تارک) شود
لغت نامه دهخدا
نام مرتعی بین راه آلاشت و لفور، روی درخت، بالای درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
سر ایوان
فرهنگ گویش مازندرانی